هو المقصود...
اللهم صلی و السلام علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها...
آدما وقتی فقیر میشن همه چیزشون حقیر میشه،ولی از اونطرف هر کسی که پول داره یا زور داره همه چیزش قشنگِ،هر حرف چرندش حرف درست و حسابیه،عیبهاش هنرِحتی حرکات و رفتارش نمادِ...حتی شوخیهای بی نمکش جمعی رو روده بُر میکنه.
یه کم فکر کن،ملتها هم اجتماعی از همین آدما هستن.
روزی که ما مسلمونا پول داشتیم و زور داشتیم،همه برامون دولا سه لا میشدن و واسه خودمون کسی بودیم.همین استادهای دانشگاهی که الان ما اونارو دست نیافتنی میدونیم وقتی میخواستن تو کلاسرومشون درس بدن همین قبا و عبای ملاهای مارو میپوشیدن تا خودشونو به شکل غزالی و ابن سینا در بیارینن که بگن ما تو مکتب اونا درس خوندیمو یه چیزی حالیمونه...
بازرگانهای اونوری تو اروپا مارک {الله} روی جنساشون میزدن،یعنی این کار ما نیست و کار بلخ و فارس و طوس و بخاراست.و جالبه که حتی رو صلیبهاشون هم مارک {الله} میزدن...(چه مصیبتی!)
حالا ما چیکار می کنیم؟؟
اساتید دانشگاه(البته بلا نسبت اونایی که اینجوری نیستن!) امروز تا یه همایشی،جشنی یا... برگزار میشه چه لباسی میپوشند؟!دستشونو میذارن رو دسته صندلی تا مارک روی آستین کتشونو همه ببینن که مِید این...آره دیگه،یعنی ما هم شاگرد کانت و دکارت و...
جنسامون که بماند،همه چی رو خودمون میسازیم اما برا اینکه بگیم این مال لندن و لس آنجلسِ روش جوری میزنیم مِید این... که از سه چهار تا چهارراه اونورتر مشخص باشه که کار ما نیست...(چه مصیبتی!)
ما پولو زور داشتیم تا وقتی...
تا وقتی جنگهای صلیبی شروع شد(کاش هچوقت شروع نمیشد).اونا افتادن به جون ما،ما به جون همدیگه،عیسی و موسای مِید این... با هم یکی شدنو مسلمونا صد تا...سنی به جان شیعه،شیعه به جان سنی،کرد به جان ترک،ترک به جان کرد،عرب به جان عجم،عجم به جان عرب و ...همه اینا هم تو خودشون هزار جور دعوا را انداختن،یکی شد سرمایه دار،یکی شد فقیر،یکی دشمن یکی دوست و ...
یه نگاهی به تاریخ بنداز...
از اسپانیا یا همون اندلس خودمون تا چین و از اونجا تا خلیج همیشه فارس(!) یکی بود:دین اسلام،کتاب قرآن.
اما حالا نگاه کن...
اندلس شد مهران که اگه شهدامون و رزمنده هامون نبودن اندلس میشد قزوین،چین شد سرخس،ولی خلیج،همیشه فارس موند(خدا رحم کرد خلیج بود که اگه دشت بود تا حالا دشت فارس میشد کاشان...)
همه مسلمونای اسمی(رجوع کنید به چهارِ من،کتاب منِ اوی امیرخانی(با ذکر منبع گفتما)) یک مذهب و یک دین یک زبان و یک محل توی یه مسجد هفت تا نماز جماعت میخونن.
هر ملتی اسلام را رها کرد و رفت پی خرابه و استخوانهای مومیایی...و خدا از یاد رفت...
سرِ همه رو کردن زیر برف و همون زیر با هم جنگ دادن،شروع کردن به جدا کردنو فرقه سازیو فرقه بازی،به تعصب بازی در آوردن،به فکرهای بیخود یا به قولِ ما تازه به دوران رسیده ها(با شما نبودم!) تغییر الگو و انقلاب مخملی...
همون کاری که چنگیزخان مغول انجام داد:آمدند و سوختند و کشتند و رفتند،باز صد رحمت به چنگیز.که اینها آمدند و سوختند و کشتند و بردند...
ولی ما همچنان دورِ خودمون دنبال اسم میگشتیم رو فرقه هایی که درست کردیم بذاریم و هر چی که آخرشtion داشت شیکتر و نشان شاگردی مکتب استادِ بزرگ میداد.(ببخشید،شیطانِ بزرگ.شادی روح امام(ره) صلوات)
حالا اونا پول دارنو زور دارن ما فقیر و جهان تری...
به نظرمون فقط عیسی و موسای مِید این... آدم حسابینو و حتی شوخیهاشون و حرکات موزونشون از منبع متعالی فرهنگ سرچشمه میگیره،اما ما فقیر،که دیگه خوبیهامون عیب و شوخیهامون مصیبت...
یکی از دوستان میگفت: اگه رضا گدا(ببخشید همون رضا شاه!)الان بود ما روی سبیل فلانی پشتک میزدیم.گفتم چرا؟ جواب داد:مگه نمی بینی تمامِ چیزهایی که ساخته هنوز هم پابرجاست وما بهش مینازیم.(خوب حرف حق بود دیگه،مگه نه؟!!)
گفتم: تو حاضری دستتو جلوی همسایه چهلمیت(از سمت مغرب) دراز کنیو با خواری و زاری چیزی بگیری،بعد بیای جلوی همسایه چهلمیت(از سمت مشرق) کلاس بذاری که حال کن من چی دارم؟گفت:معلومه،نه!
گفتم بنده خدا،اینم همینطوریه،درستِ که رضا گدا(اِ،باز گفت!) همه چی ساختو هنوزم هست،اما فقط یه سازه ای رو نشونم بده که روش نوشته باشه:مِید این مهندس و جوونِ ایرانی؟!به نظرتون میتونه...؟
این عیسی و موسای مِید این... از یه چی میترسن،اونم اینکه من و تو وما فکر کنیم...
چیه؟چی شد؟چرا داری میخندی؟!
حتما اولین بار کلمه فکر به گوشِت خورده؟خوب همون تعقل!خوبه؟
از این میترسن که دیگه از اونا تقلید نکنیم،و جایِ مِید این... بنویسیم: صنع فی...(اینم که فرنگی شد!!).ببخشید،ساخته شده درIran.{نه،ما آدم نمیشیم.اَه گندت بزنه با این ادبیاتت،منظورم بود من آدم نمیشم)...
داشتم میگفتم...
اونا فقط از فکرِ من و تو و ما میترسن..نترس بابا،اگه واست غریبست برات تعریف میکنم:
هر چیزی که جهان تریها ازش کمترین استفادَرو میکنن میگن فکر.
و هر چیزی که بیشترین استفاده رو میکنن میگن چشم و گوش،همه فکرشون تو این دوتاست...
رو سفره هفت سین نشسته که با گوشاش میشنوه و با جفت چشاش میبینه که آقا فرمودن:
«امسال سال اتحاد ملی و انسجام اسلامیست،ان شاءالله که...»
اتفاقا اولین مهمونش همسایه چهلمیشِ(از طرف شمال) که نژادش آریایی اصل نیست(رجوع کنید به هفتِ او)،تمامِ اون حرفا میاد تو چشم و گوشش.انگار نه اینگار که همین نیم ساعت پیش بود که آقا فرمودن:...آستینِ پیراهنشو میاره رو دستش که چون نزادش قاطی پاتی داره...
آره دیگه،اتحادِ ملی یعنی این دیگه،وهمچنین تعبیرِ کاملِ ولایت فقیه...
(اگه کسی میتونه واسه انسجامِ اسلامی مثال بزنه ممنون میشم...)
حالا یکم فکر کن،سعی کن چشمتو ببندی و تو گوشات پنبه بذاری...
فهمیدی وظیفه هات چیه؟امثال رضا...زیاده،بگرد دنبالِ عیسی و موسی و محمّد(صلوات) مِیداین الله
و عبدِ الله باش...عبدالله...
«شادیِ روح امام و شهدا صلوات»
یا علی...